نقد و بررسی
در بخشی از این رمان میخوانید:
«رهبر ارکستر قدمی به جلو برداشت و با پا دو بار به سکو ضربه زد، یک هیس قوی سالن را فراگرفت. سکوت برقرارشده زنده و مشتاق بود. بعد رهبر ارکستر چوبش را به حرکت درآورد و یکباره صدای ساز درنهایت شفافیت سالن را پر کرد، موسیقی حالا برایم عینیت مادی پیدا کرده بود؛ چیزی نبود که فقط از راه گوشم بشنوم؛ بلکه در تمام وجودم جاری شده بود، اطرافم را گرفته و حواس پنجگانهام را به لرزه انداخته بود. پوستم سوزنسوزن شده و کف دستم عرق کرده بود… قوهی تخیلم به طرز غیرمنتظره شکوفا شده بود؛ همانطور که نشسته بودم، هیجانهای گذشته یکباره در وجودم غلیان پیدا کردند. افکار و ایدههای نو در ذهنم پیچیدند، گویی به بینش و بصیرت دیگری دست یافتهام. خیلی چیزها بود؛ اما اصلا دلم نمیخواست به پایان میرسید، دوست داشتم تا ابد همانجا بنشینم…»
جوجو مویز یک روزنامهنگار و نویسندهی انگلیسی است که از سال ۲۰۰۲ رمانهای پراحساسی را قلم زده است. او تنها کسی است که تابهحال توانسته دو بار موفق به کسب جایزهی انجمن رماننویسان رمانتیک شود و آثارش جزو پرفروشترینهای نیویورکتایمز است.
0دیدگاه کاربران